قالب رضا قالب رضا دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

هر گز نمیرد آنکه دلش جَلد مشهد است

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ

باید غبار صحن تو را توتیا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند

بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند

«هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند

هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند

دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاهِ گوشه چشمت دوا کنند

از آن حریم قدسی‌ات آقای مهربان!
«آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند»

((سید حسن رستگار))

  • امید شریفی

به گمنامی پر از نامی

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

هلا سرباز ای گمنام، ای گمنام نام آور 
مبارک باد ایامت که کردی عشق را باور

ز عالم دلبری کردی، ولی را یاوری کردی 
به گمنامی پر از نامی، تو خود نام آوری مردی

چنان مولای خود مظلوم، ولیکن یار مظلومان 
ولایت می‌دهد فرمان، به ساقی می‌سپاری جان

عقابی تیز پروازی، فراوان زیرک و دانا 
گرفتی دشمنان در چنگ که حیران شد همه دنیا

بنازم غیرتت را که به عهد خود وفا کردی 
چه عهدی؟ عهد جان‌بازی که با روح خدا کردی

ولی‌باور، ولی‌یاور به دل مهر و به سر افسر 
بمانی تا ابتد زنده، بمانی عاشق رهبر

دعای ملت ایران، بود پشت و پناه تو 
ولایت شد چراغی که، بود روشن به راه تو

امیر عاملی


پ.ن: هفته سربازان گمنام امام زمان(عج) مبارک باد.

پ.ن2: نمیشه خبرنگار باشی و چندتایی از سربازان گمنام امام زمان (عج) رو ندیده باشی. واقعا این عزیزان در گمنامی محض کار می کنند، شهرت گریز اند و دغدغه ای جز حفظ نظام مقدس اسلامی ندارند، آنهم بدون هیچ توقعی...

پ.ن3: امنیت امروز ما مرهون فعالیت شبانه روزی این عزیزان است...

  • امید شریفی

وطن...

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ب.ظ

لباس زیبا و مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تن و با چهره ای زیبا و خندان، همین که دستاشو آورد سمتم پرسید:

داری میری خارج؟!؟

جوابمو توی ذهنم بالا پائین کردم. حسابی بهش فکر کردم. رو کلماتش تمرکز کردم و گفتم:

داریم میریم به سمت وطن. کربلا برای ما خارج نیست، وطنه. نشون به این نشون که نمازمون هم کامل می خونیم...

هنوز لبخند بر لب داشت، لبخندی دائم...


پ.ن: اسفند 1393؛ فرودگاه امام خمینی؛ هنگام آخرین بازرسی برای خروج از کشور...

  • امید شریفی

خسته...

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۰ ب.ظ

خسته ام...


نوشتن آدمی رو سبک می کنه اما نمی دونم چرا؛ خیلی وقته که توان نوشتن ازم سلب شده؛ آنقدر درگیری های ذهنی ام زیاد شده که هیچ سوژه ای فرصت راهیابی به ذهن را پیدا نمی کند و یا اگر هم پیدا کنید جایی برای ماندن خود نمی بیند...




پ.ن: امام رضا یم آرزوست...



  • امید شریفی

من یمنی ام...

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ب.ظ

  • امید شریفی

خسته ام

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۲۱ ق.ظ

یازده روز فعالیت نفس گیر در نمایشگاه کتاب مستلزم یه استراحت چند روزه برای تجدید قوای جسمی و یه زیارت علی بن موسی الرضا(ع) برای تجدید قوای روحی است ...


امیدوارم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) ما را دعوت کنند تا به آستان بوسی ایشان مشرف شویم.

دلم بدجور هوایی حرم است...

  • امید شریفی

ریحانه در خانه ما...

سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

ریحانه در خانه ما معنای دیگری دارد

برای ما ریحانه یعنی برکت، یعنی توشه آخرت، یعنی آرامش، یعنی...


رفته بودیم نمایشگاه قرآن (1391) که عیال متعهد شد در قالب طرح اکرام ایتام کمیته امداد به عنوان یکی از حامیان مالی ریحانه خانم اعلام آمادگی کنه و ماهانه مبلغ مشخصی رو به حساب این دختر 9 ساله بریزه؛ و این وسط ما هم شدیم مامور انتقال این مبلغ...

حالا این کمک ناچیز عیال به ریحانه خانم شده برکت درآمد ما و حساب ما و خدا شده حکایت یک قدم از سوی ما و ده قدم از سوی خدا...

همیشه برای ریحانه خانم دعا می کنم. دعا میکنم سلامت باشه. ما توفیق خدمت بهشون رو داشته باشیم...

ممنونم از ریحانه خانمی که موجب برکت خانه ماست...

  • امید شریفی

امر به معروف

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۸ ب.ظ

لذتی که در خواندن نماز واجب اول وقت آنهم در وسط پارک و جلوی چشم صدها نفر وجود دارد، غیر قابل توصیف است.



پ.ن: یکی از مصادیق امر به معروف عملی...

  • امید شریفی

تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۲ ق.ظ

جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

سال ها می شود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیم سود نبردم بی تو

گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

*  محمد جواد پرچمی

  • امید شریفی

پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت

دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ

دلبر کمند خویش فکند و مرا گرفت
زلفی رسید و مرا دست و پا گرفت

بر زلف او نوشته که یاایهاالعزیز
یعنی مرا برای رضای خداگرفت

هرتار زلف دوست به یک جاست متصل
قلبم جدا گرفت و زبانم جدا گرفت

پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت
اصلا رفاقت من و تو از کجا گرفت؟


من بعد از این به درد خودم گریه میکنم
آقا به خرج خویش برایم دوا گرفت

من غرق گشته ام به دریای معصیت
آقا به خاطر دل زهرا مرا گرفت

در حیرتم چگونه خجالت نمیکشد
هر کس برای خود کفن از کربلا گرفت

عالم تمام سوخت که یارم کفن نداشت
اصلا تمام شعله از این بوریا گرفت

وقتی زدی به آب دقیقا چگونه بود
چشم تو را به یاد ندارم کجا گرفت

  • امید شریفی