قالب رضا قالب رضا پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت

دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ

دلبر کمند خویش فکند و مرا گرفت
زلفی رسید و مرا دست و پا گرفت

بر زلف او نوشته که یاایهاالعزیز
یعنی مرا برای رضای خداگرفت

هرتار زلف دوست به یک جاست متصل
قلبم جدا گرفت و زبانم جدا گرفت

پرسیده ام ز مادرم او هم خبر نداشت
اصلا رفاقت من و تو از کجا گرفت؟


من بعد از این به درد خودم گریه میکنم
آقا به خرج خویش برایم دوا گرفت

من غرق گشته ام به دریای معصیت
آقا به خاطر دل زهرا مرا گرفت

در حیرتم چگونه خجالت نمیکشد
هر کس برای خود کفن از کربلا گرفت

عالم تمام سوخت که یارم کفن نداشت
اصلا تمام شعله از این بوریا گرفت

وقتی زدی به آب دقیقا چگونه بود
چشم تو را به یاد ندارم کجا گرفت

  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی