قالب رضا قالب رضا بایگانی آذر ۱۳۹۳ :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پنجره های تشنه

سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۲۹ ب.ظ

ببسم الله الرحمن الرحیم

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست

اى شعله‌ى فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغله‌ى فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کرده‌ئى در راه خدایت که پاداش آن خدائى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. 93/2/29

بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا 93/2/28.


این متن تفریظ مقام معظم رهبری بر کتاب پنجره های تشنه است...

خیلی اهل روزنوشت و یا سفرنامه خواندن نیستم اما چون مقام معظم رهبری این تفریظ رو نوشته بودند و این کتاب نیز به موضوع انتقال ضریح مطهر سیدالشهدا(ع) می پرداخت، خودمو مجاب کردم که کتاب رو بخرم و وقت بذارم به سرعت بخونمش...

پنج شنبه بود که با سوره مهر تماس گرفتم و اونا هم کتاب رو چند ساعت بعد برام ارسال کردند...

تا دیروز وقت نشد که سراغ این کتاب برم، ولی دیشب هم که به نیت مطالعه چند صفحه ابتدایی، این کتاب رو دستم گرفتم موجب شد تو سه چهار ساعت چیزی حدود 120 صفحه از اونو بخونم...

واقعا قلم آقای قزلی یا همون قَزَلی کتاب خیلی خوبه و همون جور که آقا هم فرمودند بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده و البته با نگاهی هنرمندانه و کنجکاو نکته یاب...

کتاب خیلی روان نوشته شده...

یه جاهایی از کتاب غرق خنده می شوی و یه جاهایی از کتاب هم روضه مکشوف است و آدمی رو غرق اشک و ناله می کند...

فضای به گونه ای ترسیم شده است که گویی وقایع در مقابل چشمان شما اتفاق می افتد...

برخی اعترافات نویسنده در خلال متن هم برام جالب بود...

در هر صورت توصیه می کنم دوستان برای یه بار هم که شده این کتاب رو بخونن...


البته اگه قسمت شد بعد از اتمام کتاب سعی میکنم یه مطلب بهتر درباره این کتاب بنویسم...

  • امید شریفی

با خامنه ای به کربلا می آییم

دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ق.ظ

  • امید شریفی

من عاشق...

يكشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ب.ظ

من عاشق


مبارزه با صهیونیست ها


هستم

  • امید شریفی

...

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۳۱ ب.ظ

حال این روزام شده گریه و حسرت

نه میتونم کار کنم نه حوصله کسی رو دارم


دوست داشتم اربعین، کربلا بودم...


  • امید شریفی

ثبات قدم

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۸ ب.ظ

ای کاش

مثل کسانی که در جهل، نفاق و کفرشان ثابت قدم هستند

ما نیز

در ایمان مان ثابت قدم بودیم...



  • امید شریفی

مشهدم آرزوست

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ
مهرماه بود که رئیس یه کار جدید بهم سپرد و طبق معمول قرار شد صفر تا صد کار رو خودم انجام بدم...
شروع کردم به جمع آوری مطالب مورد نیاز، ولی وقتی به خودم اومدم دیدم چیزی حدود 5000 صفحه (حداقلش رو گفتم ها) مطلب دارم؛ چشمتون روز بد نبینه، همین قدر بگم که حدود دو هفته دسته بندی این مطالب طول کشید...
از اون موقع یه بند دارم کار میکنم ولی حالا بعد از گذشت دو ماه می بینم که 50 درصد کار هم انجام نشده و کار خیلی کند پیش میره...خسته ام کرده و تنها یه زیارت علی بن موسی الرضا میتونه این خستگی رو از تنم در بیاره

مشهدم آرزوست...

در ضمن چون حال ارسال یه پست دیگه رو ندارم

حسین جان
همه دارند به سوی حرمت می آیند
طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم
  • امید شریفی

فوق لیسانسه رو مخ

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۹ ب.ظ

طرف فوق لیسانس داره، یه مسئولیت اجرایی دادن بهش و تو اون مسئولیت دهن نیروهاش رو آسفالت کرده...

خیلی رو مخه...

ادعای کار کارشناسی داره و هرجوری شده خودشو میخواد بندازه وسط کار و دستور بده...

دوست داره تو همه زمینه ای اظهار نظر کنه و بگه اون رئیسه...

دارای توهمات خاصی هست و یه کار کوچیک رو به قدری بزرگ میکنه که غیر قابل انجام بشه و با این کاراش تا الان کلی خراب کاری کرده...

چند باری با هم به مشکل خوردیم و صریحا و کنایتا به پر و پای هم پیچیدیم...

منم که همیشه نسبت به اوضاع معترضم، تنش هام باهاش به حد اعلا رسیده...

دیروز شنیدم چند روز پیش گفته بود که فلانی (من) به چی مینازه؟ فکر میکنه اگه بره کسی نیست کارشو انجام بده؟ و...

روی هم رفته تمام تلاشش اینه که یه جوری ما رو کله پا کنه...


آدم مغروری نیستم و اگه یه آدم بیسوادی که هیچی هم بلد نیست بالا سرم بذارن باهاش کار می کنم ولی وقتی می بینم کسی نسبت به ما کاری بلد نیست ولی برامون شاخ و شونه میکشه، عزم م رو جزم میکنم تا حال طرف رو بگیرم...


دیگه دیوونه ام کرده؛ دوست ندارم تو کارم استرس داشته باشم و به چیزی فکر کنم

  • امید شریفی

.

چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۱ ب.ظ

اسلام آمریکایی

شیعه انگلیسی


این کلمات چقدر زیبا مفهوم شان را منتقل می کنند...


تماشا کنید

  • امید شریفی

اربعین، کربلا

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۱۰ ب.ظ

اپیزود اول:

با عیال برنامه ریزی کردیم که بهمن یا اسفند همین امسال برای بار دوم راهی کربلا بشیم...


اپیزود دوم:

صبح پیامک زد که سلام داداش، اگر خدا بخواد اربعین پیاده راهی کربلائیم، چندتا بلیط اضافی داریم اگر دوست دارید بیایید با هم بریم...

زنگ زدم و گفتم نه ولی دلم هوایی شده و هنوز هم دو دلم...

***

اگر می تونستم هم اربعین برم و هم اینکه بهمن عیال رو ببرم بدون شک می رفتم هرچند الان پاسپورتم هم آماده کرده ام که اگه شد راهی بشم اما فکر می کنم یه جور نامردیه اگر اربعین برم و این رفتن باعث بشه همسرم رو نتونم ببرم، آخه هر چی باشه بهش قول دادم، فکر نمی کنم ابی عبدالله راضی باشه...

اونم در حالی که ایشون اشتیاقشون برای زیارت دوباره مضجع مطهر حضرت ابی عبدالله از من بیشتره

چند روز پیش می گفت اگه به خاطر بی پولی ه که نمی تونیم بریم کربلا ناراحت نباش هرچی طلا دارم رو می فروشیم، پولشو میدیم میریم کربلا...

شک ندارم که به خاطر زیارت حضرت سیدالشهدا حاضره فرش زیر پامون رو بفروشیم و رو زمین بشینیم ولی باز هم مشرف شیم به محضر حضرتش...

  • امید شریفی