قالب رضا قالب رضا روی ماه :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

روی ماه

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۶ ق.ظ
تماس گرفت و گفت فردا راس ساعت 9 و نیم اینجا باش. بیا پیش آقای فلانی برای مصاحبه کاری.
پیش از این دو سه باری برای مصاحبه رفته بودم و حسابی سوال و پرسش داشتیم.
صبح از خونه مستقیم رفتم به آدرسی که داده بود و بعد از کلی معطلی بالاخره رفتیم پیش آقای فلانی.
اسم؟
فامیل؟
سن؟
وضعیت تاهل؟
و چند تا سوال دیگه که همه رو پیش از این به تفصیل پاسخ داده بودم. کمی هم از کارایی که کردم پرسید. سر هم پنج دقیقه ای بیشتر طول نکشید.
در نهایت گفت فقط میخواسته «روی ماهم»!!! رو ببینه و اگر انتقادی دارم میتونم بگم. خداحافظی کردم. تشکر کردم و از اتاق خارج شدم.
برای اینکه روی ماهم!!! رو ببینه چیزی حدود سه ساعت معطل شدم.
  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی