قالب رضا قالب رضا بایگانی اسفند ۱۳۹۲ :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

ای کاش بچه ها تو کوچه هم بودند...

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۲۹ ب.ظ

گفتم که حسینیه آتیش گرفته بود. دیروز بچه های این هیئت، حسینیه رو آماده کردند و روز آخر مراسمشون هم تو حسینیه برگزار کردند.

  • امید شریفی

روضه محقق شد...

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۵۵ ب.ظ

من بعد از ازدواج تو محله ای خونه گرفتم وزندگی میکنم که هیچ کس رو نمی شناسم...

هر جا که هیئت می رفتم به دلم نمی نشست.

تا اینکه تو فاطمیه دیدم بالای ورودی پارکینگ یه خونه تازه ساز یه بنر زدن و نوشته حسینیه...

رفتم اطلاعیه رو خوندم و دیدم تحت عنوان متوسلین به چهارده معصوم (مکتب الشهدا) 10 شب برا مادر سادات روضه گرفتن...

با خانمم تصمیم گرفتیم بریم اونجا.

شب اولی که رفتیم خیلی بهمون چسبید...

تو همین حین متوجه شدم این هیئت از هیئت های قدیمیه محله است و خیلی صاحب نام. جمعی از رزمنده هان...

شب شهادت بود که دوباره رفتیم اونجا...

منبری شون فوق العاده بود.

روضه خون اومد روضه خوند

بعد هم سینه زنی

ولی چیزی که برام شگفتی بود مداحی یه پیر غلام اهل بیت بود که با وجود کهولت سن هیجان انگیز با یه سبک قدیمی ذکر دودمه گرفته...

گذشت.

شب گذشته نیت کردیم برسیم خدمت ابوی گرام.

به محض خروج از در مجتمع دیدم خیابون پره ماشینای آتش نشانیه.

اولش فکر کردم قنادی محل آتیش گرفته ولی نا خود اگاه برگشتم سمت حسینیه و دیدم وا مصیبتا! حسینیه است که داره می سوزه...

یه لحظه حالی بهم دست داد که داشتم ضعف می کردم.

فکر کردم که خونه خودم آتیش گرفته.

شاید اگه خونه خودم هم آتیش می گرفت اینقدر ناراحت نمی شدم که با دیدن آتیش حسینیه ناراحت شدم.

یه لحظه صحنه آتش زدن در خونه امیرالمونین برام تداعی شد. داشتم دیوونه می شدم.



  • امید شریفی

نگو مرد؛ بلکه نامرد...

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ب.ظ

"علی اکبر لطیفیان" یه مصرع داره که با دل آدم بازی میکنه

 

این غم مرا کشد که تو را مردها زدند...

 

به نظر من(البته اگه به عنوان یه نظر حساب بشه) باید می گفت:

 

این غم مرا کشد که تو ا نامردها زدند...

 

اگه مرد بودند؛ یه زن رو نمی زدند.

 

***

 

فاطمیه ها دلم می سوزه.

چون مریضی مادر رو دیدم.

مادرم یه روز حافظه اش رو به کل از دست داده بود و هیچ کس رو نمی شناخت.

بالا سرش بودم ولی نمی شناخت.

اون شب من مُردم و زنده شدم...

اون شب؛ بعد از اینکه مادرم سرپا شد من تولد دیگه ای داشتم.

 

قربون ارباب غریبم؛ امام حسن؛ برم که که 95 روز....

 

  • امید شریفی

آن مرد (پسرک) که بود؟

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۵۵ ق.ظ


بد نیست این مطلب رو بخونید

فرزند معنوی وزیر اطلاعات کیست؟

  • امید شریفی

حرکت به سوی مهاجرانی شدن ...2

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ

پس از پست حرکت به سوی مهاجرانی شدن...

علی جنتی در مصاحبه با هفته نامه سروش:

مهاجرانی امتیازات فکری خوبی داشت و مسائل فرهنگی رو خوب می شناخت.

  • امید شریفی

بوی خطر می آد...

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۱۹ ق.ظ
فکر کنم داره اتفاقایی می افته... بوی خطر رو دارم حس می کنم. خدا به داد برسه...
  • امید شریفی

امیرعلی

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ

اسمش امیر علی ه ...

تقریبا اگه اشتباه نکنم از یک سال یه کمی هم کوچیکتره...

مامان و باباش رو نمی شناختم.

بعد از ازدواج باهاشون آشنا شدم.

بعله دیگه. مادرش، دوست عیال است.

مامان و باباش داشتن خونه تکونی می کردن که فهمیدیم امیر علی داره نقش مزاحم رو بازی می کنه...

از خونشون تا خونه ما زیاد راه نیست. با هماهنگی های انجام شده بین عیال و مادر امیر علی و البته با پیشنهاد بنده تصمیم بر این شد که برم بیارمش خونمون تا مامان و باباش راحت خونه تکونی رو انجام بدن...

از ساعت 3 و نیم تا هفت خونه ما بود...

دیگه جنگولک بازی نبود که در نیارم براش.

در کل روز خوبی بود برای من و عیال.

هر دو آروم و امیر علی از ما آروم تر در خواب ناز...

یک ساعتی که امیر علی خونمونخواب بود 80 صفحه کتاب خوندم. چون دستور بر سکوت محض بود....

  • امید شریفی

خسته ام...

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۵۷ ب.ظ

خسته ام از بعضی چیزها. از بعضی افراد و حتی از این کیبورد که نمیشه باهاش اینتر کرد...

  • امید شریفی

حرکت به سوی مهاجرانی شدن...

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۰۳ ق.ظ

به نظر می رسد بعضی ها به سوی مهاجرانی شدن می روند...

  • امید شریفی

جنگ شاخ و دم ندارد که...

چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۹ ب.ظ

هنوز شک داریم که وسط میدون جنگیم.

جنگ که شاخ و دم نداره...

دارن با تمام قوا حمله می کنن...

برای دفاع چه تدبیری اندیشیده ایم؟

اول بهار، بعد چشم انداز و قانون...

آتش توهین های آسمان خاموش نشد که سعید رضوی فقیه لب به هتاکی باز کرد...

"خون به خون شستن محال آمد محال" ها در راه است...

"مرگ بر اصل ...." ها در راه است...

آماده ایم؟؟؟

  • امید شریفی