قالب رضا قالب رضا بایگانی اسفند ۱۳۹۳ :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

...

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ

من از زهرایم و زهرا شعارم

همینم دم بود امسال نوروز


بهارتان فاطمی


پ.ن: آغاز بهار امسال، خانه محقر ما میزبان مجلس روضه مادر سادات است؛ به امید آنکه این کم را از ما قبول کنند.

  • امید شریفی

...

يكشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۰۳ ب.ظ

مسافر کربلا...


پ.ن: پرواز فردا صبح ساعت 10 قرار است مرکبی شود تا ما را برساند به قبله گاه عشاق ...

  • امید شریفی

لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد...

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ

دیشب برای مادر سادات ختم گرفته بودند به امید اینکه صاحب عزا تشریف بیارن به مجلس...

مجلس حال عجیبی داشت...

روضه خون داشت روضه می خوند که یه دفعه وسط روضه گفت این صدای گریه حاج آقای فلانیه؛ لطفا تشریف بیارن جلو منم به احترام ایشون میشینم زمین...

چند لحظه بعد یه پیر مرد اومد جلو مجلس روبروی روضه خون جوون نشست...

تو تمام مدتی که روضه خونده می شد داشتم به این بنده خدا و پیر غلام در خونه آل الله نگاه می کردم...

مثل زن بچه مرده گریه می کرد، داد می زد و زاری می کرد...

هر چی داشت رو در خونه اهل بیت آورده بود وسط، اهل بیت هم همه نشان نوکری در خونشون رو به سینه اش آویخته بودند تا جایی که روضه خون ها هم صدای گریه این نوکر رو بشناسند...


پ.ن: این چنینم آرزوست...

  • امید شریفی

...

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

دانش اگر در ثریا هم باشد، مردانی ذیل عنوان تدبیر، امید و اعتدال آن را پلمپ خواهند کرد.


  • امید شریفی

کاخ سفید را حسینیه خواهیم کرد...

پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ق.ظ

ما نه تنها همواره فکر صدور انقلاب و ارزش های انقلابی مان را در سر داشته ایم

بلکه می خواهیم کاخ سفید را نیز به حسینیه تبدیل کنیم...



  • امید شریفی

بازهم مشکوکم

دوشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۶ ق.ظ

نهم اسفند 84 تا بازدید کننده داشتم که 1041 بار از وبلاگم بازدید کردن

همچنین دهم اسفند 78 تا بازدید کننده بودن که 1078 بار صفحه وبلاگم رو دیدن....

  • امید شریفی

مشکوکم

شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ب.ظ

50 نفر اومدن چیزی حدود 650 بار وبلاگم رو دیدن

  • امید شریفی

...

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۱۹ ب.ظ

لباس سال نوام را سیاه خواهم دوخت

که سین اول امسال سوگ فاطمه (س) است

  • امید شریفی

حکایت تبعیض بین فرزندان

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۲۸ ب.ظ

پسر خاله مون میشه. هفت آبان هشتاد و هشت (88/08/07) بود که به دنیا اومد. یعنی شب ولادت امام رضا (ع). اسمش رو گذاشتن رضا...

از همون روزهایی که یه کمی تکون خوردن رو یاد گرفت مشخص بود که زلزله و دیگر بلایای طبیعی باید دو زانو بشینن جلوش درس یاد بگیرن؛ یه کمی که تونست راه بیافته و چهار دست و پا حرکت کنه یکی باید مدام حواسش بهش می بود تا اینکه راه افتاد و مجبور بودیم تمامی چیزایی که به نوعی دستش بهشون میرسه رو منتقل کنیم به جایی که قدش نرسه. بمب انرژیه و به راحتی می تونه پا به پای ماها بازی کنه...

بیش فعاله. خیلی بیشتر از سن اش می فهمه. حافظه ای عالی داره و شک ندارم که اگه استعدادش به خوبی کشف بشه میتونه بعدها خیلی موفق باشه...

اینا همه رو گفتم تا کمی با این بچه آشنا بشید و من داستان یه تبعیض رو براتون بگم...

این آقا رضای ما یه خواهر و برادر بزرگتر از خودش داره اما چه بزرگتری که جرات ندارن بهش بگن بالای چشمت ابروست. حالا پدر مادرشون رفتن برای دختر 14 ـ 15 ساله شون یه گوشی خریدن و برای برای پسر 10 ـ 11 ساله اش شون هم یه تبلت خریدن اما دریغ از اینکه کمی هم به عواطف این بچه توجه کنن و یه جوری دلشو به دست بیارن در حدی که مادرم میگه رضا پا میشه میشینه برادر خواهرش رو میزنه و به پدر مادرش و خواهر برادرش فحش میده که چرا برای اونا گوشی و تبلت خریدن ولی برای من چیزی نخریدن...

الان دو هفته است از این موضوع دلخورم و دنبال راهی برای به دست آوردن دل رضا می گردم هر چند شک ندارم این موضوع در ضمیر رضا به نوعی سرخوردگی تبدیل شده که در جوانی خودشو نشون میده و مشکلات بسیاری رو هم برای رضا و هم برای خانواده اش ایجاد میکنه...

دیروز وقتی داشتیم با عیال در رابطه با این موضوع صحبت می کردم به عیال گفتم اگه الان بهم بگن رضای 5 ساله یه بلایی سر خانواده اش یا حداقل سر خواهر و برادرش آورده بدون کوچکترین تعجبی باور میکنم...

  • امید شریفی