لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد...
شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ
دیشب برای مادر سادات ختم گرفته بودند به امید اینکه صاحب عزا تشریف بیارن به مجلس...
مجلس حال عجیبی داشت...
روضه خون داشت روضه می خوند که یه دفعه وسط روضه گفت این صدای گریه حاج آقای فلانیه؛ لطفا تشریف بیارن جلو منم به احترام ایشون میشینم زمین...
چند لحظه بعد یه پیر مرد اومد جلو مجلس روبروی روضه خون جوون نشست...
تو تمام مدتی که روضه خونده می شد داشتم به این بنده خدا و پیر غلام در خونه آل الله نگاه می کردم...
مثل زن بچه مرده گریه می کرد، داد می زد و زاری می کرد...
هر چی داشت رو در خونه اهل بیت آورده بود وسط، اهل بیت هم همه نشان نوکری در خونشون رو به سینه اش آویخته بودند تا جایی که روضه خون ها هم صدای گریه این نوکر رو بشناسند...
پ.ن: این چنینم آرزوست...
- ۹۳/۱۲/۱۶