قالب رضا قالب رضا دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

...

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۱ ب.ظ

حسین جان!

فتاده در سر ما عجیب میل زیارت

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

  • امید شریفی

فقط امضای امام رضا مونده

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۵ ب.ظ

مکان استراحت ده بیست روز پیش جور شده بود

مرخصی و بلیط قطار هم خدا رو شکر امروز صبح جور شد 

تا زیارت مشهد فقط یک قدم مانده است و آن هم اجازه سلطان علی بن موسی الرضا (علیه السلام) است...


دعاگوی همه دوستان خواهیم بود

  • امید شریفی

بنز سی ال اس

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ق.ظ

طرف امروز عقدکنون پسرشه...

خواهر دوماد گفته بود که پدرشون میخواد سر عقد به عروسش ماشین کادو بده، اما منابع موثق میگن که میخواد یه بنز سی ال اس به قیمت تقریبی 600 میلیون تومان (بله درست خوندید) کادو بده...

این از این طرف....

اما یکی دیگه هم هست که رفته یه خونه خریده 300 ـ 400 متر.

اونم طبقه ششم...

اونم پنت هاوس...

قراره کل فامیل جمع شیم بریم اونجا فوتبال بازی کنیم...

  • امید شریفی

شاید این جمعه بیاید شاید...

پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ق.ظ

فردا نیمه شعبانه و سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت...

اما راستش رو بخوایید دچار یه حالت غریبی شدم...

از یه طرف حوادثی که تو این چند روز تو عراق اتفاق افتاده و خطراتی که عتبات عالیت رو تهدید میکنه دل و دماغی برامون نذاشته اما از طرفی این امید رو در دل ایجاد میکنه که این اتفاقات همان اتفاقات وعده داده شده پیش از ظهور است که در انتها به پایان انتظار منتهی می شود...


در هر صورت این عید بزرگ رو به همه به خصوص سربازان گمنام حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تبریک میگم.

  • امید شریفی

بازدید امام امت از نمایشگاه کتاب دارالحدیث

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، در آستانه خجسته سالروز ولادت با سعادت منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان(عج)، امام خامنه‌ای امروز(چهارشنبه) از نمایشگاه مجموعه تولیدات علمی و پژوهشی مؤسسه دارالحدیث بازدید کردند.


حالا با توجه به اینکه حضرت آقا از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بازدید نکردند آیا این بازدید دارای پیام خاصی برای مسئولین فرهنگی است؟ 
  • امید شریفی

30 هزار درهم!!!

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ

اخیرا یه پیامکی برام اومده بود که نوشته بود 30 هزار درهمی که یزید ملعون به یاران ابی عبدالله (علیه السلام) داد تا حضرتش را یاری نکنند و با ایشان بجنگند میشه چیزی معادل 12 میلیارد تومن...

تو این پیامک ازم پرسیده شده بود که چیکار میکردم، اگه یه همچین رقمی بهم پیشنهاد می شد؟


واقعاً نمی دونم چیکار می کردم...!

وقتی این پیامک رو خوندم دقیقا! حالم مثل زمانی شد که میرم وبلاگ خواهرمون، خانم مرادی رو می خونم...


وقتی وبلاگ ایشون رو میخونم تا ساعت ها در هنگ کامل به سر می برم و چیزی رو نمی تونم پردازش کنم... نه داده ای میدم و نه داده ای میگیرم...

البت این بر اثر ضعف اینشون نیست بلکه به خاطر بی سوادی بنده است...

بحث ایشون کاملا تخصصی و کاربردی (برای اهلش) است و بنده از روی بی سوادی چیزی از مباحث ایشون رو متوجه نمی شم (هرچند باید بگم که به دلیل جالب بودن مباحث و موضوع علاقه وافری به دنبال کردن مباحث ایشون دارم)

  • امید شریفی

دزد...

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۷ ق.ظ

پس از چند هفته که نتونسته بودم خدمت پدر و مادر گرامی برسم بالاخره دیروز موفق شدم که برم دست بوسی

تا غروب رو با هم بودیم اما غروب آماده شدم با داداشم برم مسجد محل، هم نماز بخونم، هم اینکه یه تعداد عکس سه در چهار بگیرم و هم اینکه دوستان رو زیارت کنیم

به محض آمده شدن من داداشم گفت تو آماده شو تا من برم آباج (خواهرمون) رو بیارم...

تا داداشم بره و بیاد سرکی توی جا کفشی کشیدم، واکس رو برداشتم و کفشا رو حسابی برق انداختم...

بالاخره داداشم اومد و راهی مسجد شدیم...

یه کم دیر رسیدم و باید به همه کارام می رسیدم...

بعد از ورود به راهرو ابتدایی و همان کفش کن مسجد بر خلاف همیشه که کفشام رو میذاشتم تو کیسه و با خودم تو میبردم کفشا رو گذاشتم رو صندوقی که توی راهرو گذاشتن...

رفتم تو یه 4 رکعت نماز خوندم به سرعت برگشتم که برم عکسام رو بگیرم که دیدم بعله جا تره و کفشا نیست...

اولش فکر می کردم بچه ها باهام شوخی کردن ولی بعدش فهمیدم نه بابا، جدی جدی کفشا رو بردن...

فقط شانسی که آوردم یه جفت کفش خونه بابام اینا داشتم والا باید با همون دمپایی مسجد بر می گشتم...


ـ کفشا نو نبود و دو سه سالی بود که ازشون استفاده می کردم

ـ قبلش تو خونه یه کم بد اخلاقی کردم که فکر می کنم سر همین بداخلاقی ها تنبیه شدم

  • امید شریفی

گوگل مچکریم...

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ب.ظ

چند وقت پیش یه بنده خدایی ازم خواست که از اجازه بدم از ایمیلم استفاده کنه و یه چیزی رو ایمیل کنه، منم ساده ایمیلم رو با پسوردش دادم بهش...

خیلی وقت ها گذشت و منم زیاد توجه نمی کردم تا اینکه چند روز پیش متوجه شدم تو فضای چت ام پر شده از آدمایی که نمی شناسمشون که بعضی هاشون هم خاک بر سری بودن...

وقتی از دوستم جویا شدم فهمیدم که ایشون بدون اجازه بنده به مدت طولانی از ایمیلم استفاده می کرده و تو پلاس، پلاس بوده و هر کی اومده جلو دستش رو اد کرده...

بعد که متوجه شدم با هر ترفندی که بود وارد پلاس شدم و جاتون خالی از 700 نفر اد لیستم فقط حدود 30 نفر باقی موندن...

داس و داس کشی بود...

حالا می فهمم که چرا دولت محترم با داس راضی نشد و متوسل به کمپاین و ... شد، آخه خیلی حال میده...


در کل این موضوع چند تا درس درست و درمون داشت برام

اول اینکه به هیچ عنوان به کسی اعتماد نکنم

دوم اینکه با آدمایی که این بنده خدا تو اد لیست من اضافه کرد بود فهمیدم که چه شخصیتی داره و یه خط قرمز دورش کشیدم... (با تشکر از گوگل)

و....

  • امید شریفی

کار فوری خر است

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ

باز هم کار فوری

باز هم تا صبح بیدار موندن

باز هم شب سر کار موندم

کار فوری خر است از این جهت که دوست ندارم عیال رو تنها بذارم...

  • امید شریفی

این بار برای سامرا می جنگیم

شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ

تا حشر به یاد شهدا می جنگیم

با تکیه به عشق کربلا می جنگیم

امنیت سوریه به جایش اما

این بار برای سامرا می جنگیم


***


در سینه شراره های غم می ریزیم

خون پای ورودی حرم می ریزیم

گر پا گذاری به صحن هادی(ع)

ولله زمانه را به هم می ریزیم

  • امید شریفی