عنوان ندارد...
قندون و ما ادراک ما القندون*
* ظرفی که در آن قند می ریزند، گاهی هم ...
- ۲ نظر
- ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۰۱
قندون و ما ادراک ما القندون*
* ظرفی که در آن قند می ریزند، گاهی هم ...
وقتی مجرد بودم هر کاری که می شده رو انجام دادم و در دوران تاهل هیچگاه حسرت این رو نخوردم که چرا فلان کار رو نکردم یا ... ، اما در گذر دوران تاهل دلم برای بعضی کارایی که در قبل از تاهل انجام میدادم تنگ شده...
مثل بعضی دیوونه بازی هایی که در می آوردیم...
مثل گعده های شبانه با رفقا و شعفی که توی این گعده ها وجود داشت (البته الان به دلیل دوری از رفقا کلا توفیق بودن در کنار دوستان ازمون گرفته شده)
مثل سفرهایی یهویی و بدون برنامه مون...
و ...
پ.ن: البته اینایی که گفتم رو شما سیاه نمایی از دوران تاهل فرض نکنید بلکه یاد ایامی بدانید که آدمی بعضی وقتا دلش برای اون ایام تنگ میشه...
انتقام حزب الله از سگ هار نجس هم باعث شادی قلب و دل مان شد و هم اینکه روزنه هایی از امید را در قلب مان زنده کرد...
هوشیار شویم
نامه مقام معظم رهبری به جوانان غربی نشانگر چیزی جز اهمال و کم کاری ما نیست...
پ.ن1: این نامه در حالی منتشر شد که خیلی هامون فکر می کردیم، داریم خواسته های مقام معظم رهبری رو اجرا می کنیم...
پ.ن 2: بعد این نامه و مطالب بیان شده در آن احساس می کنم که از کار رسانه ای ـ فرهنگی هیچی نمی فهممم...
پ.ن3: وقتی خبر ارسال و انتشار این نامه رو شنیدم واقعا دلم گرفت برای اینکه حس می کنم بر خلاف شعار "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند"، آقا را تنها گذاشته ایم؛ حس می کنم حضرت آقا از دست امثال من خسته شده و خود یک تنه به خط مقدم مبارزه با جهان کفر، نفاق، اسلام آمریکایی و تشیع انگلیسی رفته اند...
پ.ن4: خجالت زده ام (از کم کاری هام) و عصبانی(از دست خودم و باز هم از کم کاری هام)...
چقدر سخت شده است پیدا کردن دکتری مومن و متعهد؛ آنهم برای به دنیا آوردن یک انسان...
فکر می کنم نفس و نقش یک قابله ی (ماما) مومن و متعهد می تواند تاثیر به سزایی در آینده یک انسان داشته باشد...
وقت سر خاراندن هم نداریم...
ـ قبل از شهادت باید اول از همه از عیال حلالیت بطلبم؛ دارم دیوونه اش می کنم با این وضعیت؛ چند روز پیشا جدی جدی شاکی شد، حق داشت، چند ماهه یه زیارت سید الکریم هم نبردمش؛ چند ماهه قرار ببرمش مشهد...
دعا کنید...
شب گذشته ساعت 10، محمد مهدی متولد شد
قبل اینکه دو قلوهاش به دنیا بیاد میگفت دوست داره اسمشون رو بذاره فاطمه و زهرا ولی زیاد باهاش موافق نیستند...
میگن این اسامی رو زیاد داریم...
شنیده بودم که بچه هاش به دنیا اومدن ولی این هفته که رفتم گفتند اسمشون رو گذاشته فاطمه و زهرا...
فکر کنم بیشتر از پدرشون خوشحال شدم...