قالب رضا قالب رضا مادر... :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

مادر...

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۲ ب.ظ
سن زیادی ندارد اما مادر است و عاشق فرزندانش (فرزندی یک ساله و نیمه و فرزندی در راه)
بعد از آنکه زنی متأهل وارد زندگی ش شد و همسرش را تصاحب کرد از زندگی ش قطع امید کرد و نا امیدانه به خانه پدر پناه آورد.
چند ماهی می شود که زندگی ش در تلاطم است تا با طلاق خود را از دست همسری هوس ران که ماه هاست درگیر اعتیاد و شرب خمر نیز شده است، برهاند.
زنی که زندگی ش را به اینجا کشانده است را به خوبی می شناسد اما تحت هیچ شرایطی حاضر نیست به قیمت بردن آبروی آن زن، پیروز دادگاه طلاق باشد؛ تکه کلامش این است که آن زن هم مادر است. نمی خواهم آبروی کسی را ببرم. واگذار کرده ام به خدا...
برایش دعا کنید...
  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی