قالب رضا قالب رضا بیچاره تر اون که دید کربلاتو ... :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

بیچاره تر اون که دید کربلاتو ...

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۶:۴۳ ب.ظ

پ.ن: اول صبحی پیام داد که داره میره کربلا. جوابشو نوشتم اما دلم طاقت نیاورد، باهاش تماس گرفتم و فهمیدم توی فرودگاه است و تا ساعتی دیگر عازم زیارت عتبات. دلم که با دیدن پیام حسابی هوایی شده بود بعد از تماس تلفنی غوغایی شده بود. پارسال همین موقع باهم رفته بودیم کربلا. کاش توی تاکسی نبودم و میتونستم های های با صدای بلند گریه کنم. بعد از اینکه ازش خواستم زیر قبه به اسم دعام کنه، قطع کردم اما دلم نیومد پیام رو براش نفرستم... ;(

  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی