قالب رضا قالب رضا آیلان :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آیلان

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۸ ب.ظ

جسد بی جان آیلان چندین روز است که برایم تبدیل به یک کابوس شده، تحملش برایم خیلی سخت است...

چند باری پای این تصویر اشک ریخته ام اما هربار با دیدنش غمی جدید روی دلم می نشیند.



بعد نوشت:

تضویر آیلان این چند روزه از جلوی چشمام کنار نرفته. همواره دارم بهش فکر میکنم. خواب از چشمانم ربوده و هر لحظه داره دلمو میسوزونه. به پدرش فکر میکنم. به مادرش و حتی به اون مامور هلا احمری که بدن بی جانش رو بغل کرده بود. به غیرت نداشته سران عرب فکر میکنم و خیانت ترکیه. به نامردی برخی عناصر خود فروخته داخلی فکر میکنم و به اینکه اگه جوونای ما مردونه جلوی داعش نمی ایستادن الان باید روزی ده ها آیلان رو با دست های خودمون میگذاشتیم تو قبر... دلم گرفته و فقط فکر کردن به ظهور منجی است که تونسته آرامش بخش روح و جانم باشه. فقط با این امید زنده ام که شاید لیاقت جنگیدن در رکابش نصیبم بشه...

  • امید شریفی

نظرات (۱)

سلام
آخی:'(
چه دردناک

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی