قالب رضا قالب رضا وطن... :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

وطن...

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ب.ظ

لباس زیبا و مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تن و با چهره ای زیبا و خندان، همین که دستاشو آورد سمتم پرسید:

داری میری خارج؟!؟

جوابمو توی ذهنم بالا پائین کردم. حسابی بهش فکر کردم. رو کلماتش تمرکز کردم و گفتم:

داریم میریم به سمت وطن. کربلا برای ما خارج نیست، وطنه. نشون به این نشون که نمازمون هم کامل می خونیم...

هنوز لبخند بر لب داشت، لبخندی دائم...


پ.ن: اسفند 1393؛ فرودگاه امام خمینی؛ هنگام آخرین بازرسی برای خروج از کشور...

  • امید شریفی

نظرات (۱)

  • عمران چراغی
  • احسنت ...

    پاسخ:
    ارادتناکیم
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی