قالب رضا قالب رضا !!! :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

!!!

دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

زنگ زدیم به مادر بزرگ طرف و گفتیم با پدر مادرش صحبت کنه، اگه قبول می کنن، بریم برا خواستگاری...

فرداش که برای دریافت جواب باهاشون تماس گرفتن، گفته حالا فلانی کار داره...!؟

گفتن آره فلان جا کار میکنه، طرف هم کلی تعریف کرده که چه خوب...

هیچی دیگه فردای اون روزی که کارش رو پرسیده بودند، تماس گرفتن که در جواب بهشون گفتن: دخترمون میخواد درس بخونه؛ قصد ازدواج نداره


  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی