قالب رضا قالب رضا خواهران فال فروش :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

خواهران فال فروش

شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ق.ظ

دیروز بعد از ماه ها خلف وعده (از طرف من)، با عیال رفتیم امامزاده صالح (ع)

موقع برگشت هر جوری بود خودمون رو به آخرین قطاری که به سمت پایین میومد رسوندیم...

بر خلاف همیشه که توی مترو عیال میره واگن ویژه بانوان، چون خلوت بود باهم سوار شدیم و یه گوشه ایستادیم...

دست فروش ها هم آخرین تلاش خودشون رو برای فروش اجناسشون می کردن...

در این بین یه دخترک شش، هفت ساله فال فروش سر و کله اش پیدا شد...

خواب رو به عینه میشد توی چشماش دید...

ساعت نزدیک به یازده شب این دختر باید خواب باشه اما...

چند باری از نزدیک ما رفت و برگشت...

اما دفعه آخری که از کنارم عبور کردم تصمیم گرفتم یکی از فال هاش رو بخرم...

اسمش زهرا بود و صورتش زخم شده بود

میگفت یه غربتی صورتش رو زخم کرده اما متوجه نشدم منظورش از غربتی چی بود...

چون دندونای جلوش ریخته بود خوب متوجه حرفاش نمی شدم...

یه فال هزار تومنی بهم فروخت و رفت...

از سمت چپ من به سمت انتها قطار رفت...

یه لحظه که سرم رو برگردوندم سمت راست دوباره دیدمش...

تعجب کردم...

 سریع سمت چپ رو نگاه کردم...

مگه میشه...

یه زهرا سمت چپ

یه زهرا سمت راست...

همه چیز بر زهرا بودن دخترک سمت راستی دلالت داشت...

لباس... چهره... دمپایی... و...

اما صورتش را غربتی زخم نکرده بود...


فکرم مشغول زهرا شده بود...

  • امید شریفی

نظرات (۴)

  • محمد دارینی
  • ایشالا خیره
    غربتی همون تریپ اسفند دود می کنن و یکم کثیف و شلخته ن 
    اونان
    طرفای پارک بعثت غربتی زیاد زندگی می کنه
    همون رضا کوچولو که تو ماه عسل اومده بود اونا هم غربتی هستن
    اکثرا برای سبزوارن.
    پاسخ:
    ممنون. جالب بود
    قبلا این کلمه رو شنیده بودم ولی معنی اش رو نمی دونستم....
  • حمید اسماعیل زاده
  • شش، هفت ساله ندیده بودم تا حالا توی مترو. به قول محمد ایشالله که خیره.

    (راستی آخر قطار یا ترن؟!)
    پاسخ:
    واقعا دردناک بود.
    یه دختر شش، هفت ساله اون هم ساعت 11 شب

    فکر نمی کنم فرقی کنه...!
  • حمید اسماعیل زاده
  • فرق ندارن، منظورم وحدت نثر بود.
    پاسخ:
    بعله. درست می فرمائید....
    اصلاح می شود.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی