قالب رضا قالب رضا چشم... :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

چشم...

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۶ ق.ظ

بعضی وقت ها اذیت می کرد...

بازی در می آورد...

ولی با شروع ماه مبارک رمضان بازی در آوردنا و اذیت هاش زیاد شد، تا جایی که دیگه کلافه می شم از دستش...

دیگه خیلی ناسازگار شده تا جایی که نمیذاره شبا بخوابم...

اگه می شد قیدش رو میزدم و میرفتم سراغ یکی دیگه...

چشم هام رو میگم...

سوزش و خارش و احساس اینکه ماسه توی چشماته موضوعیه که چند ساله دارم باهاش زندگی میکنم؛ موضوعی که باهاش رفیق شدم و اگه نباشه دلتنگش میشم...

ولی از اوایل ماه مبارک فضیه فرق کرده...

تاری و درد های مزمن هم بهشون اضافه شده...

به قول یه بنده خدایی (با توجه به سریال مدینه) میگفت نکنه مشکوک به آر پی باشی...!

اذیت کردناش تا جایی پیش رفت که تو ایام قدر نه میتونستم صفحه تلویزیون و مانیتور رو ببینم، نه صفحه گوشی رو...

شبا مجبور بودم یکی از روسری ها عیال رو تبدیل به چشم بند کنم ببندم دور چشمام و تو تاریکی مطلق دراز بکشم تا خوابم ببره...

اینا همه یه طرف اصرار مادرم و عیال و مادرشون هم برای مراجعه به دکتر یه طرف...

فکر کنم دیگه باید برم دکتر...

  • امید شریفی

نظرات (۱)

  • پریشان نویس
  • بله،چشمتون سنگ اورده
    شاید عجیب باشه اما یکی از اقوام ماهم همینطور شد و رفت پیش دکتر
    دکتر هم ماسه و سنگ ها رو در اورد
    :)
    پاسخ:
    نگوووووو...
    چشم درد بنده از خستگی و خشکی چشمه و علاجش اشک مصنوعی...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی