قالب رضا قالب رضا امیرعلی :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

امیرعلی

دوشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ب.ظ

اسمش امیر علی ه ...

تقریبا اگه اشتباه نکنم از یک سال یه کمی هم کوچیکتره...

مامان و باباش رو نمی شناختم.

بعد از ازدواج باهاشون آشنا شدم.

بعله دیگه. مادرش، دوست عیال است.

مامان و باباش داشتن خونه تکونی می کردن که فهمیدیم امیر علی داره نقش مزاحم رو بازی می کنه...

از خونشون تا خونه ما زیاد راه نیست. با هماهنگی های انجام شده بین عیال و مادر امیر علی و البته با پیشنهاد بنده تصمیم بر این شد که برم بیارمش خونمون تا مامان و باباش راحت خونه تکونی رو انجام بدن...

از ساعت 3 و نیم تا هفت خونه ما بود...

دیگه جنگولک بازی نبود که در نیارم براش.

در کل روز خوبی بود برای من و عیال.

هر دو آروم و امیر علی از ما آروم تر در خواب ناز...

یک ساعتی که امیر علی خونمونخواب بود 80 صفحه کتاب خوندم. چون دستور بر سکوت محض بود....

  • امید شریفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی