عاجل
بازهم کار فوری
امروز گفتن، فردا صبح میخوان؛ کاری که حداقل سه روز کار میبره رو....
فکر کنم این دفعه عیال شاکی بشه...
- ۰ نظر
- ۰۷ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۲
بازهم کار فوری
امروز گفتن، فردا صبح میخوان؛ کاری که حداقل سه روز کار میبره رو....
فکر کنم این دفعه عیال شاکی بشه...
یکی دو هفته پیش رفتم و خمس مالم رو حساب کردم
954 هزار تومان
ولی چون نداشتم که بدم دست گردون کردیم و قرار شد به صورت ماهانه ببرم پرداخت کنم...
***
حس عجیب و خوبی داری بعد از اینکه حساب، کتاب سال رو انجام دادی..
یه حس خوبی به آدم دست میده؛ یه حس آرامش...
***
پنج شنبه دو هفته پیش بود؛ 25 اردی بهشت، به همراه یکی از دوستان و همکاران که حق استادی دارن گردن ما رفتیم برای حساب رسی سال.
نماز ظهر و عصر رو که خوندیم من رفتم حساب کتابم رو انجام دادم ولی چون دم ناهار بود و عیال هم معتکف بود اون دوست و استاد عزیز منو ناهار برد خونشون...
جاتون خالی یه آب دوغ خیار مشتی و خوشمزه هم مهمون استاد بودیم که هنوز مزه اش زیر زبونمه ...
دوستان عزیز سلام
عید مبعث رو به همه شما عزیزان تبریک عرض می کنم
دعا برای من هم فراموش تون نشه
اول اینکه سالروز شهادت هفتمین پیشوای شیعیان جهان حضرت باب الحوائج، امام موسی کاظم (علیه السلام) رو به حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شیعیان و محبین ایشان تسلیت عرض می کنم.
دوم اینکه تو سفر به عتبات عالیات، آدم تو هر یک از زوات مقدسه یه حال خاصی داره.
تو نجف حس می کنی که تو خونه پدری ات هستی و هیچ احساس غربتی نداری
تو کربلا غیر از سر در گمی و حیرت هیچ چیزی دیگه ای نمی تونی پیدا کنی
اما حسی که تو کاظمین داری حسی کاملا متفاوته، البته برا کسایی که مشهد رفته باشن...
آدم تو کاظمین حس میکنه تو حرم با صفای سلطان علی بن موسی الرضا (علیه السلام) داره زیارت می کنه
همون حس خودمونی و علاقه ای که به حرم امام رضا داری اونجا و به محض ورود به حرم میاد سراغت!
اگه تو نگاه اول به بارگاه مقدس امیرالمومنین، سیدالشهدا یا اباالفضل العباس آدم حیرت زده میشه که برای اولین باره داره این بارگاه رو زیارت می کنه اما در کاظمین بر عکس است و تو هیچ غریبگی نمی کنی...
فکر میکنی برای چندمین بار است که اینجا اومدی...
فکر می کنی داری تو صحن سقاخونه، صحن آزادی یا صحن گوهر شاد داری قدم میزنی...
تو کاظمین یه حس دوست داشتنی به سراغ آدم میاد. خیلی دوست داشتنی
به خصوص اینکه امامین کاظمین از غربت خاصی برخوردارن، دقیقا مثل امام رضا...
1: دلم برا حرم پر میزنه
2: سامرا نرفتم هنوز ....
حمید نمازی را با یک یا دو جمله توصیف کردن جفا کردن است به سال ها خدمت وی، ولی چه حاصل که قلم خیلی گنجایش ندارد تا سال ها خدمت وی را به روی کاغذ بیاورد. از هر جا که بنویسی و بگویی می بینی کم آورده ای وبخشی مهم را جا گذاشته ای
مه آفرید خسروی اعدام شد.
به امید روزی که شاهد اعدام مفسدین سیاسی و فرهنگی نیز باشیم.
به نظر من برخی افراد هستند که جرمی بزرگتر از فساد اقتصادی دارن و آن فساد فرهنگی و سیاسی است.
این افراد فسادشان، فسادی ادامه دار است و ممکن است تا سال ها این فساد دامن گیر جامعه اسلامی باشد.
مانند کسی که اثری در توهین و تخریب مبانی و ارزش های اسلامی ـ انقلابی تولید می کند یا بدعتی در دین وارد کرده و تا سال ها مسیر انحراف را برای جوانان جامعه اسلامی باز می کنند.
تو سال های اخیر شاهد موارد متعددی در تخریب و توهین به مبانی اسلامی و انقلابی بودیم اما آنگونه که باید و شاید با آنها برخورد نشد و حوزه فعالیتی این افراد و جریانات تا جایی ادامه پیدا کرد که مقام معظم رهبری از وضعیت فرهنگی کشور ابراز نگرانی کرده و سال 93 را سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی نامیدند.
روز قبل از اینکه راهی کربلا بشم یا دور روز قبلش بود که رفتم دفتر مرحوم حاج حمید نمازی، تا هم از ایشون و هم از دیگر دوستانی که میشناسم و در کنار ایشون مشغول به کار بودند حلالیت بطلبم...
همون لحظه اول که نشستم ایشون یه پاکت بهم داد و گفت که یه رسمه که به تمام کسایی که راهی کربلا میشن یه چیزی به عنوان توشه راه میده...
خودشون برام چایی آورد و خواست که چایی ام رو با نقل های روی میز که سوغاته مشهده بخورم...
خیلی اصرار داشت که وقتی رفتی کاظمین توجه کن که داری پدر و پسر امام رضا (ع) رو تو یه لحظه زیارت میکنی...
خیلی اصرار داشت که اونجا به یادشون باشیم...
میخواستم برم که یه بسته هم بهم دادن که سر راه برسون به یه آدرس تو میدون انقلاب
موقع خداحافظی یه چند لحظه ای هم جلوی در با ایشون و دوستان صحبت کردیم و ایشون مواردی در خصوص زیارت امام حسین (ع) بهم گوشزد کردند...
وقتی راه افتادم که برم ازشون خواستم که تو مراسم ولیمه مون که همون مراسم عروسی حساب میشد تشریف بیارن که قبول کردند.
به محض اینکه پا تو بارگاه مقدس امامین کاظمین گذاشتم اولین کسی که از ذهنم عبور کرد حاج حمید نمازی بود...
ایشون تو تمام مدت زیارتم تو کاظمین از ذهنم بیرون نرفت و همش به این فکر می کردم که دارم پدر و پسر امام رضا رو زیارت میکنم.
بعد از کربلا قسمت نشد که خدمتشون برسم تا اینکه نمایشگاه کتاب ایشون رو دیدم که اگه نمی دیدم حسرت دیدارشون به دلم می موند...
هر چند الان هم حسرت میخورم که ای کاش بیشتر از ایشون میشد استفاده کرد.
حاج حمید نمازی هم رفت
خیلی مونده تا بفهمیم چه کسی رو از دست دادیم...
پنج شنبه جنازه حاج حمید نمازی تشییع شد و در قطعه 231 بهشت زهرا (س) آرام گرفت اما این تشییع چند تا نکته داشت...
اول اینکه این تشییع بهترین تشییعی بود که تو عمرم دیده بودم. پیکر مرحوم نمازی در میان روضه و سینه زنی و ذکر مصیبت دوستانش برای اهل بیت رسول الله تشییع شد و دوستانش تا اخرین لحظه از ذکر مصیبت و قرائت زیارت عاشورا و ادعیه و اهدای ثواب آن به مرحوم نمازی دریغ نکردند...
اما نکته دیگه که خیلی برای من جالب بود و تا الان ندیده بودم این بود که تمام حاضرین در این مراسم صرفا به خاطر خود مرحوم نمازی اومده بودند. صرفا به خاطر علاقه و ارتباطشون به مرحوم نمازی اومده بودند نه به خاطر هیچ چیز دیگه...
دلشون واقعا می سوخت که چنین دوستی رو از دست دادند. مثل کسی که عزیز ترینش رو از دست داده باشه تو فراق مرحوم نمازی اشک می ریختن...
واقعا باور پذیر نیست که ایشون از بین ما رفتن...
به گزارش مشرق، "حمید نمازی" از اندیشمندان برجسته، فعال، متعهد و انقلابی در عرصه فرهنگی کشور، ساعاتی قبل بر اثر ایست قلبی در بیمارستان بقیةالله(عج) تهران دارفانی را وداع گفت.