بیچاره تر اون که دید کربلات رو
خیلی حرفا رو میشنویم و به سادگی از کنارشون رد میشیم. "بیچاره اون که حرم رو ندیده؛ بیچاره تر اون که دید کربلات رو" هم از همون حرفا است.
همون جور که قبلا هم نوشتم خیلی دوست داشتم روز عاشورا کربلا باشم. روز شنبه قبل از عاشورا رفتم ویزا گرفتم و آماده سفر شدم؛ اما هر بار سنگی تو راهم می افتاد. تا اینکه شب هشتم توسل به جوان رعنای سیدالشهدا (علیه السلام) کارساز شد و برات کربلام امضاء شد. صبح تاسوعا راهی شدم و شب و روز عاشورا حرم بودم. زیارتی تکرار نشدنی و تصمیم برای رفتن هرساله. قبل از رفتن اولین سوالی که عیال ازم پرسید این بود که الان داری میری، اربعین هم پیاده روی میری؟ یه کم فکر کردم و گفتم نه. الان میرم ولی اربعین نمیرم. الان میرم دیگه. اما ای دل غافل.
این روزا حالم زاره. همه رفقا راهی شدن و دلم من عمود به عمود همراه شونه. بغضی عجیب گلوم رو گرفته. روز و شبم شده زمزمه این جمله: "بیچاره اون که حرم رو ندیده؛ بیچاره تر اون که دید کربلات رو"
یادمه یه کم بچه تر از این که بودیم رفقا مون عزم سفر کربلا کردند. اون روزا مجلس شنبه های خونه حاج سعید حدادیان رو هر هفته می رفتیم. رفقا قبل از سفر رفتن پیش حاج سعید تا یه توصیه براشون داشته باشه اما در کمال ناباوری این مداح اهل بیت بهشون گفت: "تو جوونی نرید کربلا. دیوونه میشید." حالا میفهمم تو جوونی سفر کربلا رفتن و دیوونه شدن یعنی چی...
دلتنگم حرمم. گناه راهم را برایم بست... :(
- ۹۵/۰۸/۲۹