کفنی که قسمت من نبود...
چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ
اپیزود اول:
در سفر اول به عتبات عالیات از نجف دوتا کفن خریدیم و این کفنا متبرک شدن به حرم امیرالمومنین علیه السلام در نجف و امامین کاظمین علیه السلام در کاظمین.
اپیزود دوم:
مادرم تماس گرفت.
+ سلام
- سلام. جانم
+ کجایی
- سر کار
+ بنده خدا، عموت تموم کرد.
- خدایش بیامرزد.
+ کی میایی
- الان حرکت میکنم. فقط بپرس اگه کفن نداره من با خودم کفن متبرک شده بیارم.
+ نداره بیار...
و اینگونه یکی از اون دو کفن قسمت عمویم شد.
اپیزود سوم:
اسمش محمد مهدی بود.
14 ـ 15 ساله.
پارسال دچار سرطان خون شد.
بعد از یک دوره سخت بیماری عید امسال برای چندمین بار در بیمارستان بستری شد.
برای همه مسجل شده بود که عمرش به دنیا باقی نیست.
دیروز صبح از طریق عیال شنیدم محمد مهدی تموم کرده...
دیشب عیال بهم گفت میشه این یکی کفن رو ببریم برای محمد مهدی؟ کفن نداره.
قبول کردم اما گفتم دلم نمیاد کفن رو ببرم.
به پیشنهاد عیال قرار شد کفن رو بدیم به شوهر خواهر محمد مهدی که داره کاراش رو انجام میده.
اپیزود چهارم
وفتی داشتیم با همسرم کفن رو میبردیم برای محمد مهدی ازش پرسیدم دوست داری مرگ ت چطور باشه یا اینکه دوست داری شبیه کی بمیری. بعد از اینکه توضیحاتش تموم شد همین سوال رو از خودم پرسید.
بهشون گفتم شهید شدن وسط معرکه اونم شهید شدنی مثل شهید شدن حضرت علی اکبر علیه السلام سالهاست آرزومه و عیال هم گفت ان شاء الله
اپیزود آخر
شوهر خواهر محمد مهدی اومد و کفن رو گرفت
بهش گفتم این کفنا رو برای خودم گرفته بودم اما مثل اینکه قرار نیست ما کفن داشته باشیم.
همینجوری که میخندید گفت شاید قراره شهید بشی...
پ.ن: خدایا؛ شهادت را نصیبمان گردان...
پ.ن 2: روضه. اگر کشتند چرا خاکت نکردند؛ کفن بر جسم صد چاکت نکردند.
- ۹۵/۰۲/۰۸