دست های خالی
چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۹ ق.ظ
ـ سلام
* سلام دیوونه ی حسین
ـ دیشب کربلایی شدم.
* اِ ؟ خوب چی شد؟
ـ انگار آقا رو دیدم. خواستم بگم. ولی روم نشد. خواستم بگم اسیر بودم، دیدم اون همه ی اهل بیتش به اسارت رفته. خواستم بگم جهاد کردم، دیدم جهاد من کجا؟ جهاد حسین کجا؟ خواستم بگم بچم، دیدم دستم خالی بود. دستم خیلی خالی بود. با دست خالی چیکار میتونستم بکنم؟ حالا اومدم بهت بگم من خیلی مزاحمت شدم. هیچ کاری نتونستم برای بچه هامون بکنم. حلال کن...
(بخشی از دیالوگ فیلم دست های خالی ساخته ابوالقاسم طالبی)
- ۹۳/۰۷/۰۹