قالب رضا قالب رضا اتحاد عروس و مادر شوهر :: دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

اتحاد عروس و مادر شوهر

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ

از عیال هر چی تعریف کنم کم گفته ام؛ ولی یکی از مهمترین سجایای اخلاقی ایشون ارتباط خوب و صمیمی با خونواده بنده است تا جایی که به ایجاد حس حسادت در من منجر شده...

بعد از ظهر روز سیزدهم بود که هم رفتیم یه سری به والدین گرامی بزنیم هم هیئت رو بریم پیش دوستان قدیمی بنده...

مستقیم رفتیم هیئت و بعد از هیئت هم خونه ما...

طبق معمول هر سال ظهر شهادت رو جهت شرکت در دسته عزدارای مادر سادات روانه مسجد شدم و بعد از صرف یه ناهار فوق العاده برگشتم خونه

شب به همراه مادر و عیال روانه هیئت شدیم که از همون مسیر رفت صحبت ها سر زن پیدا کردن برای برادرم شروع شد...

عیال مدعی بود که باید تو روشنایی رفت و تو روشنایی اومد تا حداقل ¾ نفر رو بشه دید...

دفتیم و ماجرا موند تا اخر هیئت که عیال تماس گرفت و گفت به داداشم بگم بره بیرون دختره رو ببینه...

شکه شدم...

به همراه اخوی گرام و چندتا از بچه ها رفتیم بیرون منتظر موندیم

عیال اومد ولی حاج خانوم مونده بود برای تحقیقات نهایی

نهایتا مادرمون با کلی اطلاعات حاصل از تخلیه اطلاعاتی اطرافیان کیس مورد نظر تشریف آوردند.

ولی نقطه جالب اتحاد عروس و مادر شوهر جهت حالگیری از چند نفر و البته انتخاب عروس بعدی و نهایی خانواده بود که در جای خود جالب بود...

  • امید شریفی

نظرات (۱)

سلام.
با مطلب "مجروحی دیگر در راه امر به معروف" به روزیم...
منتظر شما و نظراتتون....نظرات زیباتون

التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج

یا زهرا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی