قالب رضا قالب رضا دلنوشته های یک خبرنگار

دلنوشته های یک خبرنگار

Reputation of a reporter
دلنوشته های یک خبرنگار

قبل از آنکه کسی یا چیزی باشم گدا و گریه کن در خانه اهل بیتم و به این موضوع افتخار می کنم...
خبرنگارم (!) و در این وبلاگ بیش از آنکه به مسائل سیاسی، فرهنگی و یا اعتقادی بپردازم به روحیات و احوال درونی ام خواهم پرداخت...

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

در اولین اقدام خود "در" را عوض کرد

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۷ ق.ظ

در اولین اقدام خود "در" را عوض کرد

خاکستر "در"؛ حال حیدر را عوض کرد

رازی حسن در گوش زینب گفت و کم کم

این راز، رنگ موی خواهر را عوض کرد...

  • امید شریفی

معمولی شون هم تونست

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۱۸ ق.ظ

نقی معمولی شون هم تونست چین و روسیه و آمریکا رو شکست بده و در صدر قرار بگیره، ولی هنوز برخی دولت مردان ما به این حقیقت نرسیده اند که ما به راحتی می توانیم از مدعیان قدرت عبور کنیم... چین هرچند 3gباشه، روسیه هر چقدر بد بدن باشه، آمریکا هم هر چی باشه ولی ما می تونیم باز از انها عبور کنیم....

  • امید شریفی

  • امید شریفی

اتحاد عروس و مادر شوهر

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ

از عیال هر چی تعریف کنم کم گفته ام؛ ولی یکی از مهمترین سجایای اخلاقی ایشون ارتباط خوب و صمیمی با خونواده بنده است تا جایی که به ایجاد حس حسادت در من منجر شده...

بعد از ظهر روز سیزدهم بود که هم رفتیم یه سری به والدین گرامی بزنیم هم هیئت رو بریم پیش دوستان قدیمی بنده...

مستقیم رفتیم هیئت و بعد از هیئت هم خونه ما...

طبق معمول هر سال ظهر شهادت رو جهت شرکت در دسته عزدارای مادر سادات روانه مسجد شدم و بعد از صرف یه ناهار فوق العاده برگشتم خونه

شب به همراه مادر و عیال روانه هیئت شدیم که از همون مسیر رفت صحبت ها سر زن پیدا کردن برای برادرم شروع شد...

عیال مدعی بود که باید تو روشنایی رفت و تو روشنایی اومد تا حداقل ¾ نفر رو بشه دید...

دفتیم و ماجرا موند تا اخر هیئت که عیال تماس گرفت و گفت به داداشم بگم بره بیرون دختره رو ببینه...

شکه شدم...

به همراه اخوی گرام و چندتا از بچه ها رفتیم بیرون منتظر موندیم

عیال اومد ولی حاج خانوم مونده بود برای تحقیقات نهایی

نهایتا مادرمون با کلی اطلاعات حاصل از تخلیه اطلاعاتی اطرافیان کیس مورد نظر تشریف آوردند.

ولی نقطه جالب اتحاد عروس و مادر شوهر جهت حالگیری از چند نفر و البته انتخاب عروس بعدی و نهایی خانواده بود که در جای خود جالب بود...

  • امید شریفی

همون جور که حضرت اقا فرمودند ما روزی سالمون رو از فاطمیه می گیریم؛ ولی یه نکته هست!!!!

اونم اینکه نمی دونم نوکر خوبی بودم یا نه...?!

نمی دوانم چیزی بهم دادن یا نه...?!

 هر چند اگه چیزی هم نداده باشند اعتراضی ندارم چون که تو کریم بودن این خونواده شکی نیست و این از کاهلی منه گدا بوده که چیزی دستم رو نگرفته...

فقط میخوام یه چیزی خطاب به مادر سادات بگم و اونم اینکه مادر جان بیا و در حقم مادری کن. دستم رو بگیر...

از خونواده کرم بعیده که منتظر باشن گدا چیزی ازشون بخواد.

نخواسته کاسه ام رو پر کنید...

شما صلاح ما رو بهتر از خودمون میدونید...

  • امید شریفی

مقتدر مظلوم

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ب.ظ

بنده خدایی هست (نسبتا معروف) که این بنده خدا در خصوص مقام معظم رهبری از لفظ مقتدر مظلوم استفاده می کنه. همیشه دوست داشتم چگونگی مظلومیت یک فرد مقتدر را درک کنم؛ تا اینکه در چند ماه اخیر اتفاقات عجیبی باعث شد به این آرزو برسم. تو این چند ماهه حوزه فرهنگ رو به عنوان یکی از دغدغه های مقام معظم رهبری مورد بررسی قرار دادم و اگر بخوام تو یه جمله نتیجه همه بررسی ها رو منعکس کنم اینه که جز ایشون هیچ کس دغدغه فرهنگی اسلام ناب محمدی را نداره... اگر ذره ای از توجه ایشون به مسائل فرهنگی در وجود برخی مسئولین ذی ربط حوزه فرهنگ وجود داشت هیچ گاه شاهد این وضع فرهنگی حاکم بر کشور نبودیم. همین بس است.

  • امید شریفی

اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ب.ظ

حضرت آقا، امسال رو سال اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی نامگذاری کردند. از اونجایی که ما حوزه فعالیت مون فرهنگی است امسال باید شبانه روزی کار کنیم. بعد از پیام ایشون با عیال عهد کردم که امسال یه کمی بیشتر ما رو تحمل کنه. دیر اومدن رو. بد قولی رو. خستگی رو. ایشون هم خدا رو شکر همراه است...

 

  • امید شریفی

کجا رفتیم؛ کی اومد

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۲ ق.ظ

امسال جای زیادی نرفتیم و بالتبع کسی هم نیومد...

 

خونه پدر مادر خودم و عیال

خونه همشیره بنده

خونه یکی از رفقا

خونه یکی از هم سفران کربلا

خونه یکی از همکاران سابق، که از قضا به تازگی از کربلا هم اومده

خونه یکی از همکاران فعلی که خیلی چیزا ازش یاد گرفتم...

 

جاهایی بوده که رفتیم

 

پدر مادر + پدر بزرگ و مادر بزرگ و دایی کوچیکه عیال

پدر مادر خودم + داداشم

یکی از دوستان که میخواییم به زور زنش بدیم

 

کسایی بودن که اومدن خونمون

  • امید شریفی

سال 1393

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

سال 1393 برای ما آغاز شد. اولین سال تحویل من و عیال در خانه خودمان. هفت سینی با روبان های مشکی (در عزای مادر سادات). پرچمی مشکی (همونی که از کربلا آوردیم) بر دیوار خانه (برای اقامه عزای مادر سادات) و دو عزادار که امید دارم با دعای شفیعه محشر زندگیشان رنگ و بویی فاطمی و علوی بگیرد...

  • امید شریفی

غریبی مادر

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۱۵ ق.ظ

مادر سادات خیلی غریب است...

  • امید شریفی