زیارت پدر و پسر امام رضا...
روز قبل از اینکه راهی کربلا بشم یا دور روز قبلش بود که رفتم دفتر مرحوم حاج حمید نمازی، تا هم از ایشون و هم از دیگر دوستانی که میشناسم و در کنار ایشون مشغول به کار بودند حلالیت بطلبم...
همون لحظه اول که نشستم ایشون یه پاکت بهم داد و گفت که یه رسمه که به تمام کسایی که راهی کربلا میشن یه چیزی به عنوان توشه راه میده...
خودشون برام چایی آورد و خواست که چایی ام رو با نقل های روی میز که سوغاته مشهده بخورم...
خیلی اصرار داشت که وقتی رفتی کاظمین توجه کن که داری پدر و پسر امام رضا (ع) رو تو یه لحظه زیارت میکنی...
خیلی اصرار داشت که اونجا به یادشون باشیم...
میخواستم برم که یه بسته هم بهم دادن که سر راه برسون به یه آدرس تو میدون انقلاب
موقع خداحافظی یه چند لحظه ای هم جلوی در با ایشون و دوستان صحبت کردیم و ایشون مواردی در خصوص زیارت امام حسین (ع) بهم گوشزد کردند...
وقتی راه افتادم که برم ازشون خواستم که تو مراسم ولیمه مون که همون مراسم عروسی حساب میشد تشریف بیارن که قبول کردند.
به محض اینکه پا تو بارگاه مقدس امامین کاظمین گذاشتم اولین کسی که از ذهنم عبور کرد حاج حمید نمازی بود...
ایشون تو تمام مدت زیارتم تو کاظمین از ذهنم بیرون نرفت و همش به این فکر می کردم که دارم پدر و پسر امام رضا رو زیارت میکنم.
بعد از کربلا قسمت نشد که خدمتشون برسم تا اینکه نمایشگاه کتاب ایشون رو دیدم که اگه نمی دیدم حسرت دیدارشون به دلم می موند...
هر چند الان هم حسرت میخورم که ای کاش بیشتر از ایشون میشد استفاده کرد.
- ۳ نظر
- ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۰۷